بسم اللّه الرّحمن الرّحیم..از او..به نام او..برای او

تقدیم به بزرگ ترین مربیان هستی: انبیا الهی ، ائمه اطهار، اولیای الهی ، علمای معظم و شهدای عزیز (علیهم السّلام)

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم..از او..به نام او..برای او

تقدیم به بزرگ ترین مربیان هستی: انبیا الهی ، ائمه اطهار، اولیای الهی ، علمای معظم و شهدای عزیز (علیهم السّلام)

مجسمه گلی!

معبد در طرح گسترش خیابان قرار گرفته بود، و چاره ای جز جا به جایی آن نبود!
مجسمه گلی معبد خیلی سنگین بود و برای همین، برای انتقالش چرثقیل خبر کردند.
چرثقیل تا مجسمه را از روی زمین بلند کرد، مجسمه شروع به ترک خوردن کرد و خادم معبد با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و کار را تعطیل کرد.
چون هوا ابری بود و نم نم باران می بارید، خادم معبد پوششی روی آن کشید و چون شب شده بود به منزل برگشت!
اما از فکر و خیال نتوانست در خانه بماند و با یک چراغ قوه سراغ مجسمه رفت!
تا پوشش مجسمه را بالا زد، نور چراغ قوه در بین ترک های آن منعکس شد!
بله این یک مجسمه طلایی بود که سالیان پیش، خادمان معبد برای محافظت از دشمن، روی آن را گل گرفته بودند!
بازنویسی از داستان شماره چهار کتاب تربیت دل پذیر و دل تربیت پذیر
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد